پریشانم! چه می خواهی تو از جانم؟
مرا بی آن که خودخواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا اگر روزی ز عرش خود به فرش آیی
لباس فقر بر پوشی غرورت رابرای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیندازی و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته به سوی خانه بازآیی
زمین وزمان راکفرمی گویی...
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت باخبرگردی
پشیمان می شوی از قصه ی خلقت از این بودن از این بدعت...
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
نظرات شما عزیزان:
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
به یک آغوش گرم
برای فراموش
کردن سرمای
زندگی
نیازمندیم و آدرس
golbargstan.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.